بودا به دهی سفر کرد ...
زنی که مجذوب سخنان او شده بود
زن از بودا خواست تا مهمان وی باشد و بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد که کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : " این زن، هرزه است به خانهی او نروید "
بودا به کدخدا گفت:
" یکی از دستانت را به من بده "
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت
آنگاه بودا گفت : " حالا کف بزن "
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
" هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند "
بودا لبخندی زد و پاسخ داد:
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند.
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش
نظرات شما عزیزان: